استاد
امتحان
امتحان است
نام فرزند بزرگ
مقايسه دو عينك
اسماء الله
آيات قرآن
قوى شدن اراده
ذكرهاى مردافكن
اهل علم و دانش
فرزندان همانند پدران نمىشوند
امتيازبندى
هر چه بخواهى
حوزه و اهل علم
درستش كنيد
اطعمه و اغذيه
وعدههاى غذايى
سبك و سنگينى غذا
براى قلب خوب است
ارتداد
استغفار
الهام
انتساب
مخالف عرفان
امام زمان
احتياط در گذشتگان
ملاقات با امام زمان
داعيهاى نداشتند
يا اباصالح المهدى
انتظار فرج
سرّ الهى
ادعاى رؤيت
توسل به امام زمان
جدى نگيريد
تشرف ندارى
امام خمينى
آشنايى با امام راحل
******************************************************
استاد
× نظر ايشان اين بود كه بدون استاد و راهنما نمىتوان در اين مسير قدم برداشت و هر وقت در اين زمينه سؤال مىشد، حركت را بدون فردى آگاه و بصير، درمان بىاثر مىدانستند. (مى: ص 55)
× حقير بارها از جنابش شنيدم كه استاد جزء لوازم اوليه تهذيب و جهاد اكبر است و بدون آن بسيار مشكل است، چه آن كه آفات و عوارض و شهوات نفس را كسى مىتواند مداوا كند كه خود اين راه را رفته باشد و حاذق باشد.
مشهور است كه مرحوم آقاى قاضىقدس سره فرموده بودند: اگر انسان نصف عمر خود را در پيدا كردن انسان كامل و استاد صرف كند، جا دارد. (ر: ص 118)
× داشتن استاد براى سالك ضرورى است. (آ: ص 54)
× تأكيد فراوان به داشتن استاد داشتند. (مى: ص 87)
× عرض كردم: براى ورود اين وادى استاد لازم است؟ فرمود: بدون استاد نمىشود. گفتم: حضرت استاد از كجا شروع كنم؟ فرمودند: همين نقطه شروع است. (صح: ص 185)
× استاد چه طور مىتواند دخالت داشته باشد يعنى لازمه؟
ج: بى استاد نمىشود. تمام امور استاد مىخواهد؛ الحمدللّه ربّ العالمين، ربّ العالمين. (مژ: ص 98)
امتحان
استاد
× نظر ايشان اين بود كه بدون استاد و راهنما نمىتوان در اين مسير قدم برداشت و هر وقت در اين زمينه سؤال مىشد، حركت را بدون فردى آگاه و بصير، درمان بىاثر مىدانستند. (مى: ص 55)
× حقير بارها از جنابش شنيدم كه استاد جزء لوازم اوليه تهذيب و جهاد اكبر است و بدون آن بسيار مشكل است، چه آن كه آفات و عوارض و شهوات نفس را كسى مىتواند مداوا كند كه خود اين راه را رفته باشد و حاذق باشد.
مشهور است كه مرحوم آقاى قاضىقدس سره فرموده بودند: اگر انسان نصف عمر خود را در پيدا كردن انسان كامل و استاد صرف كند، جا دارد. (ر: ص 118)
× داشتن استاد براى سالك ضرورى است. (آ: ص 54)
× تأكيد فراوان به داشتن استاد داشتند. (مى: ص 87)
× عرض كردم: براى ورود اين وادى استاد لازم است؟ فرمود: بدون استاد نمىشود. گفتم: حضرت استاد از كجا شروع كنم؟ فرمودند: همين نقطه شروع است. (صح: ص 185)
× استاد چه طور مىتواند دخالت داشته باشد يعنى لازمه؟
ج: بى استاد نمىشود. تمام امور استاد مىخواهد؛ الحمدللّه ربّ العالمين، ربّ العالمين. (مژ: ص 98)
امتحان
امتحان است
× در تاريخ مهرماه 1374 يكى از افرادى كه با جنابش محشور و متصل بود و مشكل عيال داشت كه به بعضى امراض مبتلا بود خدمت استاد عرض كرد: پيش عدهاى از اولياء الهى رفتم و هر كدام دستورى دادند و انجام دادم اما نتيجهاى نگرفتم. آيا اين مرض خانواده، اثر گناهانم هست كه او خوب نمىشود؟
فرمودند: اين مسئله براى شما امتحان است، اگر صبر كنيد خداوند در عوض عطاى بزرگى به شما خواهد داد. (صح: ص 156)
نام فرزند بزرگ
× گفتهاند: هر كه در اين راه مقرّبتر است، جام بلا بيشترش مىدهند. و طبق روايت پيامبرصلى الله عليه وآله كه فرمودند: «البلاء للمؤمن امتحان و للاولياء كرامة: بلاء براى مؤمن امتحان است و براى اولياء كرامت است» جناب استاد بر اثر عارضه سكته قلبى، به صبر در بلا مشغول و به اكتساب كرامت موفق بودند.
در اين دوران نقاهت، صبحى فرمودند: هر چه امروز صبح فكر كردم نام پس بزرگم چيست به يادم نيامد، لذا از همسرم، مادر بچهها سؤال كردم كه نامش چيست!! از اين بيان مىخواستند بفهمانند كه انسان در معرض بلا و امتحان است و فقط به خدا بايد پناه ببرد. (صح: ص 169)
مقايسه دو عينك
× مرحوم آية اللّه بهجت از آية اللّه كشميرى نقل كرده كه مىگفت:«پدرم آقا سيد محمد على نقل مىكرد كه همراه پدرش آقا سيد حسن با آية اللّه ميرزا محمد تقى شيرازى در صحن كربلا نشسته بودند. قريب نيم ساعت پدر پدرم مىگفت: عينك من از عينك شما بهتر است و ميرزا محمد تقى هم مىفرمود: عينك من بهتر است و هر كدام امتيازاتى براى عينك خود ذكر مىكردند. به پدرم گفتم: «شما دو عالم و مرجع نيم ساعت درباره عينك صحبت كرديد و وقت خود را بىفايده هدر نموديد؟!»
پدرم گفت: «مىخواستم ميرزا محمد تقى را امتحان كنم و ببينم آيا رياست حال او را تغيير داده يا نه، ديدم هيچ تغييرى نكرده و همان ميرزاى (قبل از مرجعيت) مىباشد». (مژ: ص 70)
اسماء الله
× ايشان به اسماء اللّه به طور انحصارى تسلّطى داشتند كه در كمتر كسى ديده مىشود. اسماء الحسنى دارو هستند و مردم بيمار. اين كه ايشان كدام دارو را براى كدام بيمار استفاده كند اين را از روى شهود مىگفتند. (مى: ص 58)
آيات قرآن
× آيت اللّه كشميرى اين تجربه را داشتند كه در باب بعضى آيات قرآنى، بعضى از اسماء اللّه و شرايطش را دقيق مىدانستند. ايشان جامع بودند؛ نسبت به اين راه اطلاعاتش وسيع بود، مىدانستند چه ذكرى را در چه موقعى به چه كسى و با چه شرايطى بگويند. (مى: ص 58)
قوى شدن اراده
× از آن جايى كه جنود جهل و نفس اماره در حال مبارزه با جنود عقل هستند و بيشتر غالب مىشوند، در راستاى سير و سلوك سبب ضعف عزم سالك مىشوند.
آنانى كه از ضعف ارادهشان به استاد عرضه مىداشتند، ايشان يكى «اللّه الصمد» را به عددى خاص با بازگويى آثار جانبى آن بيان مىداشت و چهار آيه آخر سوره حشر را با عددى خاص به اضافه سوره حشر را به سبك خاص دستور مىداد. (مژ: ص 60)
ذكرهاى مرد افكن
× به همه، اسماء الله مىداد؛ به ظرفيت آن شخص نگاه مىكرد و به تناسب و نياز ذكر مىدادند و تأكيد مىكردند بايد به تعداد معين گفته شود. ذكرهاى او مرد افكن بود.(مى: ص 87)
× در دعاى شعبانيه وارد شده است «اَلحقنى بنُور عزّكَ الابهَج» خدايا مرا به نور ابهج و سرورآور، ملحق كن. آيا اين نور ممتاز از ديگر نورهاى الهى است؟
ج: هر اسمى و صفتى يك نور مختص دارد كه در تجلى به آن ظاهر مىشود، يك جا نور مبين، يك جا نور ابهج، كه بستگى به قابليت شخص دارد. (آ: ص 61)
اهل علم و دانش
فرزندان همانند پدران نمىشوند
× استاد يك حالت تأثر داشتند كه پدران ممتاز، فرزندان مانند آنها نمىشوند. مىفرمودند: هيچ يك از فرزندان جدّ ما آقا سيد حسن كشميرى يعنى سيد مصطفى، سيد محمد حسين، سيد محمد على، مانند او نشدند!!
مىفرمودند: دوست داشتم فرزندانم طلبه بشوند، همان طور كه پدر و اجدادمان اهل علم بودند. عرض شد انشاء اللّه در نوهها و نبيرههاى پسرى اين نيت شما تحقق پيدا مىكند.
گاهى اهل علمى به حضور ايشان مشرف مىشد و درباره اين كه پسرش اهل علم شود مشورت مىكرد. استاد به علم باطنى و يا استخاره مىفرمودند: بگذار پسرت كاسب شود كه كاسب حبيب خداست. (صح: ص 164 و 165)
امتياز بندى
× در تأسف از حوزه نجف آن روز مىفرمودند: ربط اهل دانش به بيوت آيات محل مراجعه سه نوع بود، بعضى كه فقط درس آقا مىرفتند از يك امتياز برخوردار بودند، بعضى هم درس و هم نماز آقا مىرفتند، از دو امتياز برخوردار بودند.
بعضى هم درس و هم نماز و هم منزل آقا مىرفتند، از سه امتياز برخوردار بودند.!! (مى: ص 100)
هر چه بخواهى
× استاد فرمود: «كسى از اهل دانش در نجف مىخواست به رياست برسد. به من گفت: به منزل ما بيا. مىخواهيم مقدمات آقايى و رياست را فراهم كنيم. هر چه بخواهى به تو مىدهم، اگر چه... باشد». (مژ: ص 35)
حوزه و اهل علم
× فرمودند: «اينان نمىدانند هر گاه يكى از استخوانهاى تقوا و عارفى مىميرد، معمولاً بعدش بلا مىآيد. الآن همه رفتند، شما زحمت بكشيد جاى آنان را بگيريد. آنهايى كه من ديدم الآن نيستند.»
مرحوم آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى مىفرمود: در زمان طلبهگى ما قريب 18 مدرس اخلاق در نجف وجود داشت و الآن هيچ كس نيست. اين درد بزرگ حوزههاى علميه است.
در زمان مرحوم ملا حسينقلى همدانى، هفتاد مجتهد عارف پاى درس اخلاق مىنشستند و الآن كسى نيست.
درباره كسانى كه خوب درس مىدهند، مىفرمود: «خوب درس دادن معيار نيست كه به درد قبر و قيامت بخورد. معيار خوبى نزد حق تعالى، تدريس با تهذيب است».
درباره مصرف سهم امام فرمود: «عيال آيت الله شيخ زين العابدين مرندى از كمى مال و رزق شكوه كرد. به زنش گفت: كلاه مرا آب بگير. عيالش آن را آب گرفت و چركها درون ظرف جمع شد. بعد آقاى مرندى فرمود: تو به من مىگويى اين چركها را بخورم (ايشان در مصرف سهم امام بسيار با احتياط بود)».
× در تاريخ 20 جمادى الثانى 1416 كه عدهاى جهت عمامه گذاشتن خدمت ايشان آمده بودند و تقاضاى نصيحت كردند، استاد فرمودند: «عمامه گذاشتن شرط دارد، و آن اين كه دائم در حضور خدا باشيد و غفلت نكنيد»! (آ: ص 40 و 41)
درستش كنيد
× چند نفر از صدا و سيما براى مصاحبه و پرسش و پاسخ به منزل استاد آمدند و نظر استاد را درباره وارد شدن اهل علم در كارى جويا شدند. استاد فرمود: «وارد نشوند».
بعد از اتمام مصاحبه يكى از شاگردان گفت: «آن بزرگ دينى محل مراجعه اهل شريعت، اين مطلب را كه شما نهى فرموديد، روا مىشمارد»!
× استاد فرمود: «پس براى اين كه اسباب زحمت نشود، درستش كنيد».
توضيح: در نوار ويدئويى، آن سؤال و جواب محو شده است. نكته قابل دقت اين است كه استاد به نظرگاه فقاهتى يك عالم دينى بزرگ ارج نهاد تا نظرش دستاويزى براى ديگران نشود. (مژ: ص 22)
× علم و دانش نه به حد افراط كه غرور بياورد و نه به حدّ تفريط كه منجر به جهل شود ضرورى است. (آ: ص 54)
× فرق بين علماى گذشته و جديد چيست؟
ج: زهد در علماى گذشته بيشتر بوده است و حتى آنان در علوم غريبه هم ممتاز بودند. (آ: ص 91)
× علت غفلت بعضى اهل دانش فقط نبود استاد اخلاقى است؟
ج: نبود استاد اخلاقى قوى يك علت است، علل ديگر هم دارد مانند اختلاف استعدادها و كمبود ظرف وجودىشان هم دخيل است. (آ: ص 92)
× بعضى اهل دانش در امور ولايت مطلقه امامان دچار ضعف هستند از چه راهى تقويت و تفهيم شوند؟
ج: استاد در حوزهها زياد شوند كه در امور ولايت مطلقه هم چشيده باشند و هم تدريس كنند تا اين كمبود برطرف شود. (آ: ص 94)
× بعضى از اهل دانش به حرم ائمه مىروند و حاجت مىخواهند و وقتى به آنها داده نمىشود، قهر مىكنند. اين چه حالت است؟!
ج: اين اعتقاد عوامانه است. چون شناخت همراه ندارند، ناراحت مىشوند. (آ: ص 79)
اطعمه و اغذيه
وعدههاى غذايى
× وعدههاى غذايى ايشان معمولى بود، هر غذايى را دوست نداشتند. ولى نمىگفتند چى درست كنيد و چى درست نكنيد، كلاً خورشت نمىخوردند، هيچ وقت نشد بگويند فلان غذا را درست نكنيد. شب منزل مىآمدند، شام مىخوردند و مىرفتند. (مى: ص 27 و 28)
سبك و سنگينى غذا
× فرمودند: وقتى كه انسان طبق دعوت براى صرف ناهار و يا شام به منزل كسى مىرود اگر غذا را از روى محبت پخته باشند، اشتها را برمىانگيزد و هيچ سنگينى ندارد ولى اگر با بىميلى و كراهت آن را پخته و آماده كرده باشند، اگر گرسنه باشيد رغبتى در خوردن آن غذا نمىبينيد. اگر شرم حضور مانع نبود نمىخورديد، چه آن كه فوراً آثار آن را در روح و بدن احساس مىنماييد. (مى: ص 117)
براى قلب خوب است
× گاهى كه افراد وارد منزل مىشدند، سيب درختى كه همسرشان پوست كرده بودند و آماده خوردن بود را به واردين تعارف مىكرد و اين جمله را بارها مىفرمود: «سيب بخوريد كه براى قلب نافع است».
در خواص سيب گفتهاند: مقوّى دل، تقويت كننده فكر و پاك كننده معده است.
اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: «خوردن سيب معده را پاك مىكند».
حضرت موسى بن جعفرعليه السلام فرمود: «سه چيز ضررى به كسى نمىرساند: انگور رازقى، نىشكر، سيب لبنانى».
در روايات معتبره آمده است: «اگر مردم بدانند كه چه منفعتها در سيب هست هر آينه بيماران خود را دوا نكنند مگر به سيب». (مژ: ص 41)
× يك نفر از اهل علم پرسيد: در ايام تبليغ ماه مبارك رمضان و محرم كه به اطراف مىرويم آثار اطعمه و اشربه و نفوس برايمان مشهود مىگردد كه تنزّل مىآورد، بعضى مىگويند در ما تأثير نمىكند، نظر شما چيست؟
ج: غذاهاى گوناگون و نفوس مختلف در روح انسان اثر سوء مىگذارد و درست هم همين است. آن دسته، چيزى ندارند كه تغيير حال و تنزّل را درك كنند و در جايى فرمودند به مكروهى (مثلاً از گوشت گاو تعريف نشده به خوردن آن) بعضى حالات از بين مىرود. (ر: ص 132 و 133)
× دورى از اطعمه و اغذيه لذيذ براى تهذيب نفس بهتر است. (آ: ص 54)
× علت اين كه در اكثر ميوهها شيرينى و كيفيت از بين رفته است، چيست؟
ج: چون صدق رفته، بركت را هم برده است. (آ: ص 104)
× عدهاى خيلى مقيد به رعايت اغذيه مانند چاى كم رنگ خوردن و نظير اينها هستند. آيا در قدرت روح و انسانيت تأثير دارد؟
ج: با آمدن مرگ مقدّر، همه رعايتهاى جسمانى پايان مىپذيرد. عمدهاش رعايت اغذيه روحانى است كه پايان ندارد و تأثير آن هميشگى است. (آ: ص 65)
× كسى جايى امام جماعت مىشود و اهل آن جا او را دعوت براى اطعام مىكنند و نوعاً افراد حساب و كتابى با حق ندارند (خمس نمىدهند)، اصلاً نرود يا به خاطر جذب و ترويج دين دعوت را بپذيرد؟
ج: به دعوت مؤمنين برود. (آ: ص 104)
ارتداد
× ارتداد اهل سلوك آثارى هم دارد؟
ج: ارتداد براى كسى است كه اين راه را رفته و بعد برگشته است «آمَنُوا ثُمَّ ارتَدُّوا». چنين اشخاصى چوب (الهى) مىخورند و حدى (در معنا) همانند شمشير دارند. (آ: ص 66 و 67)
استغفار
× آنهايى كه گذشته خوبى نداشتند و حال مىخواهند خوب شوند، چه كار كنند؟
ج: استغفار و ذكر يونسيه بگويند و عزم بر عدم عود به كارها و صفات ناپسند گذشته كنند. (آ: ص 73)
× عدد استغفار براى مبتدين راه عرفان چه عدد است؟
ج: هزار و يك مرتبه. (آ: ص 71)
× در ايام تعطيلات تابستان حوزه چه ذكرى بگوئيم؟
ج: استغفار 30000 مرتبه (هر روز) به اندازه وقت، مثلاً روزى 3000 مرتبه كه براى اداء قرض هم خوبست. (ر: ص 137)
الهام
× «خدايا چه خوش است خاطرهاى الهام در يادآورى تو». در واقع «الهام» نوعى اعلام است كه بر دل عارف مىآيد، گاهى به توجه و گاهى بىاكتساب و توجه، در واقع وارد غيبى است كه بر قلب مىنشيند.
الهام اگر رحمانى باشد فيضى از حق بر دل سالك الى اللّه است، و اگر شيطانى باشد از القائات شيطان و وساوس است و جنبه نفسانى دارد. تفريق ميان اين دو براى مجتهدين از سالكين كمى مشكل و براى عموم مشكلتر است. استاد حاذق است كه در تبيين نوع الهام مىتواند سالك را متوجه كند و او را اگر شيطانى و نفسانى باشد نجات بدهد.
براى نمونه چند مورد از الهامات حضرت استاد را نقل مىكنيم.
اول: در زمان تدريس در نجف اشرف، يكى از شاگردان ايشان در اثر كمبود وقت با حالت جنب و غسل نكرده به درس استاد (در مسجد تركها اما پشت در) شركت مىكند، استاد فوراً نهيب مىزند به او متذكر مىشود كه با حالت جنابت نبايد انسان در درس شركت كند و او سريع بلند مىشود و مىرود.
دوم: قريب پانزده سال قبل استاد مريض مىشوند و خانوادهاش ايشان را در تهران به بيمارستان مىبرند. دكترى به نام... مىگويد شما نبايد سيگار بكشيد. ايشان مىفرمايد: حكم نيست، دكتر مىگويد: اگر فلان مرجع بگويد، استاد چون مجتهد بودند و تقليد نمىكردند، مىگويند: حكم نيست، مگر ولى امرم (امام زمانعليه السلام) بفرمايند. مىگويد: اگر ولى امرت بگويد؟ مىفرمايد: اگر لبخند بزند كه مشكلى نيست و اگر با عصبانيت و تندى به من نگاه كند انا للّه و انا اليه راجعون.
براى روز ديگر، دكتر ايشان را ويزيت مىكند باز مطالبى ديگر مىگويد: از جمله شما آخوندها فقط مسائل حيض و نفاس و مانند اينها را مىدانيد؟!
استاد فرمودند: به غيرتم برخورد كرد و به الهام گفتم: چرا به اين دختر پرستار خيلى علاقه داريد لكن ايشان حاضر به تمكين نمىشود، دكتر رنگش پريد، سكوت كرد و ديگر چيزى نگفت!
سوم: يكى از تلامذه مىگويد: يك روز صبح تنها در منزل مسكونى قم در حضورش بودم، سكوت حكم فرما بود. بعد از مدتى استاد رو به من كرد و گفت: الآن مادرت را غم عالم فرا گرفته است، گفتم: مادر من؟
فرمود: آرى، با اين كه مادرم در شهرستان زندگى مىكرد، بسيار تعجب كردم. بعد از مدتى به شهر خود رفتم و آن گفته استاد را فراموش كردم. با مادرم گفتگو مىكرديم وسط حرفها قضيهاى دردناك را نقل كرد و گفت در آن روز انگار غم عالم مرا گرفته بود، سريع به ياد حرف استادم افتادم و به آن تاريخ كاملاً مطابقت داشت، فهميدم استاد به الهام درست فرمودند.
چهارم: گفتند در تهران كسى بعضى روحيات استاد را نديده گفته بود و وقتى به ملاقات آمده بود، استاد فرمود: اولاً شما مسلمان نيستى، ثانياً در كارى به شوهرت خيانت كردى، تا اين را فرمود رنگ از صورتش پريد. (ر: ص 55 الى57)
× الهام جايش در كجاست؟
ج: جاى ظهور الهام قلب و صدر است. (آ: ص 68)
× گاهى شما با تسبيح استخاره مىگيريد و با آيه جواب مىدهيد، اين چه نوع استخاره است؟
ج: به نحو الهام بود و مكرراً اين نوع برايم پيش مىآيد و وقتى حال و ذوقش باشد جواب حتمى و به هدف مىخورد. (آ: ص 98)
انتساب
مخالف عرفان
× سالهاى پيش بعضى اهل دانش مشهور و معروف در نجف وفات كردند. شرح احوال اينها را نوشتند؛ و در شرح احوال يكى از آنان متذكر شدند كه آن عالم شاگرد عرفانى مرحوم سيد على آقا قاضى بودند.!!
وقتى اين مطلب را به جناب استاد رساندند، فرمودند: ايشان با مسلك عرفان مخالف بودند؛ خودم با او صحبت كردم؛ او تكيه بر شريعت صرف داشت، حتى بعضى را از سلوك به حوزه عرفان نهى مىكرد.!! (صح: ص 142)
امام زمان
× استاد مىفرمودند: امام زمانعليه السلام پاك و طاهر است، بايد پاك شويد، طاهر شويد، تا با او سنخيت پيدا شود.
تا انسانها آماده پذيرش حضرت نشده باشند تا حضرت در دل آنها ظهور نكرده باشد و قرين دل آنها نشده باشد ظهور خارجى براى انسان چيزى را عوض نخواهد كرد و پيدا كردن اين آمادگى همان انتظار فرجى است كه افضل شمرده مىشود.
توسل كنيد به خود امام زمانعليه السلام، خدا را به حق امام زمانعليه السلام قسم دهيد. (مى: ص 119 و 120)
احتياط در گذشتگان
× ايشان نه تنها خود در اين مورد (ادعاى رؤيت امام زمانعليه السلام) ادعايى نداشتند بلكه به ندرت هم پيش مىآمد كه قضيه تشرف فردى را تأييد كنند حتى در مورد گذشتگان هم خيلى با احتياط صحبت مىكردند.
ما چند بار خود شاهد بوديم در مورد كسانى كه مىآمدند و ادعاى رؤيت مىكردند ايشان ابتدا تأملى مىكردند و بعد مىفرمودند: اين مسائل را جدى نگيريد. (مى: ص 84)
ملاقات با امام زمانعليه السلام
× ايشان با اين موضوع كه شخصى حضرت را ببيند و ادعا كند مخالف بودند. از خود ايشان نيز كسى يك كلمه در اين مورد نشنيد، چرا كه عقيدهشان اين بود كه امام زمانعليه السلام سرّ خداست و ملاقات آن بزرگوار هم باز سرّ خداست و اگر كسى مدعى اين قضيه بشود اين معناى سرّ بودن از بين خواهد رفت. (مى: ص 59 و 60)
داعيهاى نداشتند
× درباره افرادى كه ادعاى رؤيت امام زمان را مىكردند و افرادى را دور خود جمع مىنمودند سؤال شد، فرمودند: اين طور مسائل (با اين سر و صدا) در عراق نبود، همه اينها دكان است.
وقتى سؤال شد شما امام زمان را ديدهايد؛ با اين كه حال و خصوصيت صورت حضرت و بعضى جزئيات ديگر را گاهى بيان مىداشت در جواب سؤال مىگفت: خير.
گر چه شواهد و فتوحات در اين باره گواهى مىدادند؛ ولى هيچ داعيه گفتن براى اين مطلب كه امام زمان را ديدهام نداشت.!! (صح: ص 177 و 176)
یا اباصالح المهدی
× فقط چيزى كه در خاطرم مانده، اين است كه حضرت ولى عصرعليه السلام را زياد صدا مىكردند با عباراتى مثل «يا ابا صالح المهدى» اما جلسهاى باشد و ذكرى، اين طورى نبود. (مى: ص 25)
انتظار فرج
× ايشان مىفرمودند: طبق آن چه كه در روايات است افضل اعمال انتظار فرج است و روى مسأله فرج (امام زمانعليه السلام) خيلى تأكيد مىكردند و مىفرمودند: شيعه واقعى كسى است كه هميشه در انتظار اين فرج و گشايش باشد و عبادت واقعى همين است. (مى: ص 86)
سرّ الهى
× تشرف خدمت امام زمان را سرّ الهى مىدانسته و عقيده داشتند بسيار مواردى كه از تشرفات ذكر مىشود تشرف نيست. (مى: ص 63)
ادعای رویت
× سبك ايشان سبك خاصى بود، سكوت مطلق! حتى يك كلمه كسى از ايشان چنين صحبتهايى (ادعاى رؤيت امام زمانعليه السلام) نشنيده است. (مى: ص 59)
توسل به امام زمانعليه السلام
× پس از آمدن مرحوم آية اللّه كشميرى به ايران، مرحوم علامه طباطبايى به ديدن ايشان رفت و اين نكته را به عنوان هديه به ايشان بيان كرد: هر گاه به مشكلى برخورديد، به پشت بام رفته، دو ركعت نماز خوانده و به امام زمانعليه السلام هديه نماييد.
پس از نماز، رو به قبله، تلاش كنيد خود را از افكار و پراكندگى و تشتت خالى كنيد. در آن هنگام هر چه به ذهنتان رسيد، اشاره و الهام و تلقينى است از حضرت ولى عصرعليه السلام براى رفع مشكل. (مى: ص 121 و 122)
جدى نگيريد
× ايشان ما را پرهيز مىدادند و مىفرمودند: اگر شنيديد مثلاً فلان آقا ادعاى رؤيت يا تشرف به خدمت حضرت را كرد، جدى نگيريد و اين مسائل را به اهلش بسپاريد، چرا كه فقط اهل فن مىدانند كه ادعاى يك نفر با موازين شرع مطابقت دارد يا نه. (مى: ص 84 و 85)
تشرف ندارى
× آيت اللّه كشميرى مىفرمودند: ما با يكى از آقايان در نجف، هم صحبت بوديم و مجالست داشتيم. بعد از مدتى شنيدم كه عدهاى از جوانان پاك دل در شب جمعه (يا شبهاى شنبه) خدمت آن آقا مىروند و از او در مورد حضرت ولى عصرعليه السلام سؤال مىكنند و ايشان هم پاسخ مىدهد.
گفتم: ايشان عالم درس خواندهاى هستند و به سؤالات پاسخ مىدهند، تا اين مرحله اشكالى ندارد، ولى اگر از اين مرحله فراتر رود و آن هايى كه به مجلس او مىروند به اين باور برسند كه او خدمت حضرت تشرف دارد آن وقت خطرناك مىشود.
يك روز من به منزل آن آقا رفتم و ديدم هفت يا هشت نفر از جوانان نشستهاند و مرتب گريه مىكنند بعد از اين كه مجلس تمام شد، از او پرسيدم: تو به اين جوانان گفتهاى كه تشرف ندارى؟ گفت: نه. گفتم: چرا اجازه مىدهى كه اين جوانان سرگردان باشند؟ آنان فكر مىكنند حرفهايت وحى مُنزل است و اين مسائل را از محضر حضرت پرسيدهاى يا از جانب حضرت افاضه شده است بعد گفتم: اين بساط را جمع كن. (مى: ص 85)
× ملاقات با امام زمانعليه السلام آيا ممكن است و اين قدر كه ادعاى رؤيت مىكنند، علت چيست؟
ج: ملاقات با امامعليه السلام ممكن است، لكن نوعاً خواب يا مكاشفه است و عدهاى براى باز كردن دكان دنيوى و مريد جمع كردن، نسبت رؤيت به امامعليه السلام مىدهند و افرادى مانند سيد بن طاووس كه شخصى ممتاز بوده خود امامعليه السلام را مىديده است. (آ: ص 78)
× آيا امام زمانعليه السلام زن و فرزند دارد و آنان هم همانند ديگران مىميرند؟
ج: آرى زن و فرزند دارد و آنها هم وفات دارند. (آ: ص 79)
× براى تشرف و زيارت حضرت بقية الله خواندن كدام دعا بهتر است؟
ج: انسان هر روز ساعتى با خواندن زيارت آل ياسين كه در مفاتيح الجنان آمده است به اضافه 110 مرتبه «المستغاث بك يابن الحسن» به شرط آن كه شرايط لازم را هم داشته باشد، براى تشرف خوب است. (آ: ص 79)
× در نماز امام زمان كه صد مرتبه اياك نعبد و اياك نستعين مىگوئيم، شيطان وسوسه مىكند كه اين انحصار در عبادت او و استعانت و يارى از او دروغ است. فرمود: استعاذه كنيد به خدا از شيطان رجيم. (صح: ص 185)
× خيلىها مىگويند عصر جمعه و شب شنبه غمگين است؟
ج: چون روز جمعه روز امام زمانعليه السلام است و اعمال شيعيان را مىنگرد، محزون مىشود. او مصدر است پس مشتقات او هم به حزن او محزون مىشوند. (ر: ص 137)
× دستورى براى قرب به امام زمان و نزديك شدن به آن حضرت بفرمائيد؟
ج: خلوت با حضرت. روزى يك ساعت با حضرت خلوت كند. متوجه حضرت بشود، زيارت سلام على آل ياسين را بخواند بعد زياد بگويد: يا صاحب الزمان اغثنى، يا صاحب الزمان ادركنى، المستعان بك يابن الحسن، زياد بگويد توسل بكند به ايشان، يك خرده يك خرده رفاقت پيدا مىشود. (مژ: ص 98)
× در زمان غيبت كبرى امكان تشرف براى شيعيان هست؟
ج: بله. اگر پاك شوند، طاهر شوند. امام زمانعليه السلام طاهر است، طاهر بشوند.
× سنخيت پيدا كنند؟
ج: سنخيت پيدا كنند.
× عمل خاصى براى تشرف سراغ داريد؟
ج: همين«سلام على آل ياسين». توسل در هر زمان.
توضيح: مصاحبه به اين جا كه رسيد، فرمود: كمرم زياد درد مىكند، يك مقدار ديگر تمام مىشود!! (مژ: ص 102)
× براى فرج امام زمانعليه السلام، خلق اللّه بايد يك كارى بكنند، بالاخره خواسته شده از مردم چه كار كنند كه اين امر زودتر اتفاق بيفتد؟
ج: توسل به امام زمان.
× عجيب.
ج: خدا را قسم بدهند به حق امام زمانعليه السلام. (مژ: ص 98)
× چه كار كنيم به حضرت بقية الله نزديك شويم؟
ج: روزى يك ساعت با حضرت خلوت كنيد، در جاى خلوت زيارت سلام على آل ياسين بخوانيد، المستغاث بك يابن الحسن و المستعان بك يابن الحسن به عدد زياد بگوئيد. يا صاحب الزمان ادركنى يا صاحب الزمان اغثنى بگوئيد. توسل به او پيدا كنيد تا رفاقت با حضرت زياد شود. (صح: ص 206)
× چه موقع انسان مىتواند خدمت امام زمان برسد؟
ج: هر وقت متقى شديد زمينه خدمت امام زمان رسيدن فراهم است. (صح: ص 192)
امام خمينى
آشنايى با امام راحل
× استاد با آيت اللّه سيد مصطفى خمينى در نجف دوست و رفيق بودند و ايشان را شخصى فاضل و دور از تعينات ظاهرى مىدانست. استاد فرمودند: يك وقت آقا مصطفى به ابوىشان آيت اللّه خمينىقدس سره عرض كرد: آقا سيد عبدالكريم كشميرى از چيزهايى پنهانى خبر مىدهد. ايشان به آقا مصطفى فرمودند: بگوئيد من در ايران خوابى ديدهام و به كسى هم نگفتم، بگويد آن خواب چه بود؟
آقا مصطفى مطلب را به من رسانيد من با اورادى چند، آن خواب برايم واضح شد و گفتم: به والد بگوئيد در ايران خواب ديده، در نجف از دنيا رفته و دفنش كردند. لكن سنگى، پهلوى او را آزار مىدهد. اميرالمؤمنينعليه السلام آمدند و فرمودند: حالت چه طور است؟ ايشان عرض كردند: حالم خوب است، لكن اين سنگ مرا اذيت مىكند. و اميرالمؤمنينعليه السلام آن سنگ را از كنارش دور كردند.
چون جواب را رساندند، تصديق كردند. آقا مصطفى از من پرسيد: آيا پدرم در نجف وفات مىكند؟ گفتم: نه، در ايران از دنيا مىرود.
× وقتى امام راحل به ايران آمدند، يك بار پيغام دادند كه ايشان به نزدش بيايد و استاد رفتند (و آن هم داستانى دارد).
× يك بار هم مسئولى از اهل علم را در قم فرستادند تا از احوال استاد بپرسند. مدتى قبل از كودتاى نوژه همدان، استاد صبحى در مكاشفه ديدند كه ايران را دارد آتش فرا مىگيرد و دودش نزديك است به خانهاش بيايد. به وسيله مرحوم حجة الاسلام سيد كمال موسوى شيرازى براى امام راحل پيغام فرستادند تا اقدامات لازم را انجام دهند. امام هم اقدام كردند و آن كودتا در نطفه خاموش شد؛ بعد هم به وسيله پيغامى از استاد تشكر كردند.
× مرحوم حجة الاسلام سيد احمد خمينى چند ماه قبل از وفات به منزل استاد آمدند و بعضى تلامذه هم بودند، دستورالعملى خواستند و استاد تفضّل نمودند و چيزى فرمودند. بعدها منتشر شد كه حضرت آقاى كشميرى وفات ايشان را متذكر شدند. حقير اين مطلب را از استاد پرسيدم، فرمودند: به او گفتم، اجل نزديك است، اين فهمى بود كه به دلم آمد و به او گفتم». (آ: ص 45)
× ايشان امام را دوست داشتند و مىگفتند: امام عظيم است و اين لفظ را در موردش به كار مىبردند انسان عظيم او را ثابت و مستقيم مىدانست و مىفرمود: نظير ندارد. (مى: ص 25)
× جناب استاد در نجف اشرف با آيت اللّه سيد مصطفى خمينى «ره» دوست و رفيق بودند، و ايشان را شخصى فاضل و دور از تعيّنات ظاهرى مىدانستند. گاهى با ايشان به مهمانىها و گاهى به مسجد كوفه و... مىرفتند.
رابطه ايشان با استاد به گونهاى بود كه روزى استاد بر اثر كثرت جوع و ذكر توحيدى كه به تعداد هفتاد هزار است مشغول بودند، از حال مىروند. حاج آقا مصطفى ايشان را به منزل مىبرد و غذائى تدارك مىبيند و قدرى ايشان را تقويت مىكند تا به حال عادى باز مىگردند.
× كثرت ارتباط، سبب شد تا حاج آقا مصطفى نزد پدر از مرحوم آقاى كشميرى تعريف مىكنند و جملهاى مىگويد كه ايشان از چيزهاى پنهانى خبر مىدهد.
امام مىفرمايد: من خوابى ديدهام و به كسى هم نگفتهام، بگويد خوابم چه بوده است، استاد در جواب حاج آقا مصطفى فرمودند:
پدر شما در قم خواب ديده كه در نجف وفات يافته و دفن گرديده، لكن سنگى پهلوى او را آزار مىدهد، آقا اميرالمؤمنينعليه السلام مىآيند و از ايشان سؤال مىكنند حالت چطور است؟ ايشان عرض مىكند: حالم خوب است لكن اين سنگ پهلوى مرا اذيت مىكند. اميرالمؤمنينعليه السلام آن سنگ را از كنارش دور مىكنند.
چون حاج آقا مصطفى جواب را به والدشان مىرسانند، ايشان تصديق مىكنند. و آشنايى و ارتباط از آن به بعد شروع شد. بعداً حاج آقا مصطفى از استاد سؤال مىكند: آيا پدرم در نجف وفات مىكند؟ مىفرمايد: نه در ايران وفات مىكند. ولى شما بهرهاى از ايران نداريد.
× استاد مىفرمود: آيتاللّه خمينىقدس سره مردى مستقيم و بىنظير بود و در مجالسى مانند مجلس فواتح كه بعضى بزرگان حزب بعث مىآمدند، هيچ اعتنايى نمىكرد.
× وقتى در حرم سيدالشهدا از آيتاللّه خمينى سؤال كردم: «فما أحلى اسماءكم؛ چقدر شيرين است نامهاى شما» كه در زيارت جامعه كبيره آمده به چه اعتبار و معنى است؟ فرمود: به خاطر اين كه آنان فانى در خدايند اسماء آنان شيرين است.
ايشان را در كربلا ملاقات كردم و به او گفتم: من به اين امام حسينبنعلىعليه السلام به شما علاقهمند هستم.
وقتى به ايران آمدم آيتاللّه خمينى مرا به ملاقات دعوت كردند و من هم روزى خدمتشان رسيدم.
صحبتهايى داشتيم و به من فرمودند: اگر خواستهاى داريد بگوئيد، استاد در جواب مطلبى را به عرض رساندند كه آن هم داستانى دارد.
× امام وقتى ديگر كسى را به قم فرستادند تا از حال ايشان تفقّد كنند. امام براى خريد خانه استاد در خيابان دور شهر قم، مبلغى را مرحمت كردند. استاد قبل از توطئه كودتاى نوژه، پيغامى به امام دادند و ايشان هم به وسيله شخصى از استاد تشكر كردند. (ر: ص 121 و 120)
× بعد از اينكه فرردين سال 1359 به ايرن آمديد، امام خمينىقدس سره چه سؤالى از شما كردند؟ گفتند: ايران را چطور ديديد؟ گفتم: تاريك است.
× درباره منزل مسكونى چه فرمودند؟ گفتند: از خريد خانه مضايقه نكن، برايمان همين خانه (خيابان دورشهر خيابان صدوق قم) را خريدند.
× امام خمينى را چطور ديديد؟ شخص بزرگى بود، نظير نداشت. اراده عجيبى داشت. مستقيم دركار بود. ثبات داشت، كأنّه مىديد، از آرامش برخوردار بود.
× در كربلا شما ايشان را ديديد و گفتيد: شما را دوست دارم؛ ايشان هم چيزى به شما گفتند، آيا يادتان هست؟ نه.
با امام خمينى رفيق بوديد؟ بله، ارادت داشتم.
ايشان در نجف به شما گفتند: در نجف دفن مىشود؟ بله، من در جواب گفتم: به ايران مىروى و در آنجا دفن مىشوى. (صح: ص 207)
× با مرحوم امام (خمينى) هم كه آشنايى داشتيد در نجف؟
ج: بله. به من عقيده داشت. خيلى، علاقه داشت. يك روز دنبالم فرستاد. رفتم پيشش. مىپرسيد: اوضاع چهطور مىشود؟ اوضاع ما چهطور مىشود؟ خواب ديده بود كه در نجف مُرده و دفنش كردند. گفتم: نه! شما در ايران فوت مىكنيد و در ايران دفن مىشويد.
× اين جريان مربوط به نجف است؟
ج: بله مربوط به نجف است. (مژ: ص 96)
× جناب استاد در نجف اشرف به حكومت بعثىها بىاعتنا بود و سبب هجرت ايشان از عراق به ايران بخاطر بدگوئى درباره صدام شد.
× روزى صحبت از امام خمينى قدس سره شد فرمودند: در بعضى مجالس مانند مجالس فواتح، روساى بعث كه مىآمدند همه به يك نوعى به ايشان نگاه مىكردند، اما ايشان با اراده مستحكم هيچ توجهى به آنان نمىكردند. (صح: ص 163 و 164)
× رابطه شما با امام خمينى چطور بود؟
ج: فرمودند: علاقه زيادى به من داشت. (صح: ص 191)
× آقا مصطفى خمينى شاگرد شما بود؟
ج: آقا مصطفى رفيق من بود. (صح: ص 191)
× آقا مصطفى خمينىقدس سره به شما درباره رفتن به ايران چه گفت؟ ايشان از من سؤال كرد: آيا در آينده حكومت ايران هستم؟ گفتم: نه، آنجا نيستى. (صح: ص 207)
× اگر نظرتان باشد يكبار فرموديد: كربلا ايشان را در صحن ديدم. دست گذاشتم روى شانه ايشان، گفتم به اين حسينعليه السلام من دوستتان دارم؟
ج: گفتم، به اين حسين! دوستت دارم. (مژ: ص 103)
× در تاريخ مهرماه 1374 يكى از افرادى كه با جنابش محشور و متصل بود و مشكل عيال داشت كه به بعضى امراض مبتلا بود خدمت استاد عرض كرد: پيش عدهاى از اولياء الهى رفتم و هر كدام دستورى دادند و انجام دادم اما نتيجهاى نگرفتم. آيا اين مرض خانواده، اثر گناهانم هست كه او خوب نمىشود؟
فرمودند: اين مسئله براى شما امتحان است، اگر صبر كنيد خداوند در عوض عطاى بزرگى به شما خواهد داد. (صح: ص 156)
نام فرزند بزرگ
× گفتهاند: هر كه در اين راه مقرّبتر است، جام بلا بيشترش مىدهند. و طبق روايت پيامبرصلى الله عليه وآله كه فرمودند: «البلاء للمؤمن امتحان و للاولياء كرامة: بلاء براى مؤمن امتحان است و براى اولياء كرامت است» جناب استاد بر اثر عارضه سكته قلبى، به صبر در بلا مشغول و به اكتساب كرامت موفق بودند.
در اين دوران نقاهت، صبحى فرمودند: هر چه امروز صبح فكر كردم نام پس بزرگم چيست به يادم نيامد، لذا از همسرم، مادر بچهها سؤال كردم كه نامش چيست!! از اين بيان مىخواستند بفهمانند كه انسان در معرض بلا و امتحان است و فقط به خدا بايد پناه ببرد. (صح: ص 169)
مقايسه دو عينك
× مرحوم آية اللّه بهجت از آية اللّه كشميرى نقل كرده كه مىگفت:«پدرم آقا سيد محمد على نقل مىكرد كه همراه پدرش آقا سيد حسن با آية اللّه ميرزا محمد تقى شيرازى در صحن كربلا نشسته بودند. قريب نيم ساعت پدر پدرم مىگفت: عينك من از عينك شما بهتر است و ميرزا محمد تقى هم مىفرمود: عينك من بهتر است و هر كدام امتيازاتى براى عينك خود ذكر مىكردند. به پدرم گفتم: «شما دو عالم و مرجع نيم ساعت درباره عينك صحبت كرديد و وقت خود را بىفايده هدر نموديد؟!»
پدرم گفت: «مىخواستم ميرزا محمد تقى را امتحان كنم و ببينم آيا رياست حال او را تغيير داده يا نه، ديدم هيچ تغييرى نكرده و همان ميرزاى (قبل از مرجعيت) مىباشد». (مژ: ص 70)
اسماء الله
× ايشان به اسماء اللّه به طور انحصارى تسلّطى داشتند كه در كمتر كسى ديده مىشود. اسماء الحسنى دارو هستند و مردم بيمار. اين كه ايشان كدام دارو را براى كدام بيمار استفاده كند اين را از روى شهود مىگفتند. (مى: ص 58)
آيات قرآن
× آيت اللّه كشميرى اين تجربه را داشتند كه در باب بعضى آيات قرآنى، بعضى از اسماء اللّه و شرايطش را دقيق مىدانستند. ايشان جامع بودند؛ نسبت به اين راه اطلاعاتش وسيع بود، مىدانستند چه ذكرى را در چه موقعى به چه كسى و با چه شرايطى بگويند. (مى: ص 58)
قوى شدن اراده
× از آن جايى كه جنود جهل و نفس اماره در حال مبارزه با جنود عقل هستند و بيشتر غالب مىشوند، در راستاى سير و سلوك سبب ضعف عزم سالك مىشوند.
آنانى كه از ضعف ارادهشان به استاد عرضه مىداشتند، ايشان يكى «اللّه الصمد» را به عددى خاص با بازگويى آثار جانبى آن بيان مىداشت و چهار آيه آخر سوره حشر را با عددى خاص به اضافه سوره حشر را به سبك خاص دستور مىداد. (مژ: ص 60)
ذكرهاى مرد افكن
× به همه، اسماء الله مىداد؛ به ظرفيت آن شخص نگاه مىكرد و به تناسب و نياز ذكر مىدادند و تأكيد مىكردند بايد به تعداد معين گفته شود. ذكرهاى او مرد افكن بود.(مى: ص 87)
× در دعاى شعبانيه وارد شده است «اَلحقنى بنُور عزّكَ الابهَج» خدايا مرا به نور ابهج و سرورآور، ملحق كن. آيا اين نور ممتاز از ديگر نورهاى الهى است؟
ج: هر اسمى و صفتى يك نور مختص دارد كه در تجلى به آن ظاهر مىشود، يك جا نور مبين، يك جا نور ابهج، كه بستگى به قابليت شخص دارد. (آ: ص 61)
اهل علم و دانش
فرزندان همانند پدران نمىشوند
× استاد يك حالت تأثر داشتند كه پدران ممتاز، فرزندان مانند آنها نمىشوند. مىفرمودند: هيچ يك از فرزندان جدّ ما آقا سيد حسن كشميرى يعنى سيد مصطفى، سيد محمد حسين، سيد محمد على، مانند او نشدند!!
مىفرمودند: دوست داشتم فرزندانم طلبه بشوند، همان طور كه پدر و اجدادمان اهل علم بودند. عرض شد انشاء اللّه در نوهها و نبيرههاى پسرى اين نيت شما تحقق پيدا مىكند.
گاهى اهل علمى به حضور ايشان مشرف مىشد و درباره اين كه پسرش اهل علم شود مشورت مىكرد. استاد به علم باطنى و يا استخاره مىفرمودند: بگذار پسرت كاسب شود كه كاسب حبيب خداست. (صح: ص 164 و 165)
امتياز بندى
× در تأسف از حوزه نجف آن روز مىفرمودند: ربط اهل دانش به بيوت آيات محل مراجعه سه نوع بود، بعضى كه فقط درس آقا مىرفتند از يك امتياز برخوردار بودند، بعضى هم درس و هم نماز آقا مىرفتند، از دو امتياز برخوردار بودند.
بعضى هم درس و هم نماز و هم منزل آقا مىرفتند، از سه امتياز برخوردار بودند.!! (مى: ص 100)
هر چه بخواهى
× استاد فرمود: «كسى از اهل دانش در نجف مىخواست به رياست برسد. به من گفت: به منزل ما بيا. مىخواهيم مقدمات آقايى و رياست را فراهم كنيم. هر چه بخواهى به تو مىدهم، اگر چه... باشد». (مژ: ص 35)
حوزه و اهل علم
× فرمودند: «اينان نمىدانند هر گاه يكى از استخوانهاى تقوا و عارفى مىميرد، معمولاً بعدش بلا مىآيد. الآن همه رفتند، شما زحمت بكشيد جاى آنان را بگيريد. آنهايى كه من ديدم الآن نيستند.»
مرحوم آيت الله سيد عبدالهادى شيرازى مىفرمود: در زمان طلبهگى ما قريب 18 مدرس اخلاق در نجف وجود داشت و الآن هيچ كس نيست. اين درد بزرگ حوزههاى علميه است.
در زمان مرحوم ملا حسينقلى همدانى، هفتاد مجتهد عارف پاى درس اخلاق مىنشستند و الآن كسى نيست.
درباره كسانى كه خوب درس مىدهند، مىفرمود: «خوب درس دادن معيار نيست كه به درد قبر و قيامت بخورد. معيار خوبى نزد حق تعالى، تدريس با تهذيب است».
درباره مصرف سهم امام فرمود: «عيال آيت الله شيخ زين العابدين مرندى از كمى مال و رزق شكوه كرد. به زنش گفت: كلاه مرا آب بگير. عيالش آن را آب گرفت و چركها درون ظرف جمع شد. بعد آقاى مرندى فرمود: تو به من مىگويى اين چركها را بخورم (ايشان در مصرف سهم امام بسيار با احتياط بود)».
× در تاريخ 20 جمادى الثانى 1416 كه عدهاى جهت عمامه گذاشتن خدمت ايشان آمده بودند و تقاضاى نصيحت كردند، استاد فرمودند: «عمامه گذاشتن شرط دارد، و آن اين كه دائم در حضور خدا باشيد و غفلت نكنيد»! (آ: ص 40 و 41)
درستش كنيد
× چند نفر از صدا و سيما براى مصاحبه و پرسش و پاسخ به منزل استاد آمدند و نظر استاد را درباره وارد شدن اهل علم در كارى جويا شدند. استاد فرمود: «وارد نشوند».
بعد از اتمام مصاحبه يكى از شاگردان گفت: «آن بزرگ دينى محل مراجعه اهل شريعت، اين مطلب را كه شما نهى فرموديد، روا مىشمارد»!
× استاد فرمود: «پس براى اين كه اسباب زحمت نشود، درستش كنيد».
توضيح: در نوار ويدئويى، آن سؤال و جواب محو شده است. نكته قابل دقت اين است كه استاد به نظرگاه فقاهتى يك عالم دينى بزرگ ارج نهاد تا نظرش دستاويزى براى ديگران نشود. (مژ: ص 22)
× علم و دانش نه به حد افراط كه غرور بياورد و نه به حدّ تفريط كه منجر به جهل شود ضرورى است. (آ: ص 54)
× فرق بين علماى گذشته و جديد چيست؟
ج: زهد در علماى گذشته بيشتر بوده است و حتى آنان در علوم غريبه هم ممتاز بودند. (آ: ص 91)
× علت غفلت بعضى اهل دانش فقط نبود استاد اخلاقى است؟
ج: نبود استاد اخلاقى قوى يك علت است، علل ديگر هم دارد مانند اختلاف استعدادها و كمبود ظرف وجودىشان هم دخيل است. (آ: ص 92)
× بعضى اهل دانش در امور ولايت مطلقه امامان دچار ضعف هستند از چه راهى تقويت و تفهيم شوند؟
ج: استاد در حوزهها زياد شوند كه در امور ولايت مطلقه هم چشيده باشند و هم تدريس كنند تا اين كمبود برطرف شود. (آ: ص 94)
× بعضى از اهل دانش به حرم ائمه مىروند و حاجت مىخواهند و وقتى به آنها داده نمىشود، قهر مىكنند. اين چه حالت است؟!
ج: اين اعتقاد عوامانه است. چون شناخت همراه ندارند، ناراحت مىشوند. (آ: ص 79)
اطعمه و اغذيه
وعدههاى غذايى
× وعدههاى غذايى ايشان معمولى بود، هر غذايى را دوست نداشتند. ولى نمىگفتند چى درست كنيد و چى درست نكنيد، كلاً خورشت نمىخوردند، هيچ وقت نشد بگويند فلان غذا را درست نكنيد. شب منزل مىآمدند، شام مىخوردند و مىرفتند. (مى: ص 27 و 28)
سبك و سنگينى غذا
× فرمودند: وقتى كه انسان طبق دعوت براى صرف ناهار و يا شام به منزل كسى مىرود اگر غذا را از روى محبت پخته باشند، اشتها را برمىانگيزد و هيچ سنگينى ندارد ولى اگر با بىميلى و كراهت آن را پخته و آماده كرده باشند، اگر گرسنه باشيد رغبتى در خوردن آن غذا نمىبينيد. اگر شرم حضور مانع نبود نمىخورديد، چه آن كه فوراً آثار آن را در روح و بدن احساس مىنماييد. (مى: ص 117)
براى قلب خوب است
× گاهى كه افراد وارد منزل مىشدند، سيب درختى كه همسرشان پوست كرده بودند و آماده خوردن بود را به واردين تعارف مىكرد و اين جمله را بارها مىفرمود: «سيب بخوريد كه براى قلب نافع است».
در خواص سيب گفتهاند: مقوّى دل، تقويت كننده فكر و پاك كننده معده است.
اميرالمؤمنينعليه السلام فرمود: «خوردن سيب معده را پاك مىكند».
حضرت موسى بن جعفرعليه السلام فرمود: «سه چيز ضررى به كسى نمىرساند: انگور رازقى، نىشكر، سيب لبنانى».
در روايات معتبره آمده است: «اگر مردم بدانند كه چه منفعتها در سيب هست هر آينه بيماران خود را دوا نكنند مگر به سيب». (مژ: ص 41)
× يك نفر از اهل علم پرسيد: در ايام تبليغ ماه مبارك رمضان و محرم كه به اطراف مىرويم آثار اطعمه و اشربه و نفوس برايمان مشهود مىگردد كه تنزّل مىآورد، بعضى مىگويند در ما تأثير نمىكند، نظر شما چيست؟
ج: غذاهاى گوناگون و نفوس مختلف در روح انسان اثر سوء مىگذارد و درست هم همين است. آن دسته، چيزى ندارند كه تغيير حال و تنزّل را درك كنند و در جايى فرمودند به مكروهى (مثلاً از گوشت گاو تعريف نشده به خوردن آن) بعضى حالات از بين مىرود. (ر: ص 132 و 133)
× دورى از اطعمه و اغذيه لذيذ براى تهذيب نفس بهتر است. (آ: ص 54)
× علت اين كه در اكثر ميوهها شيرينى و كيفيت از بين رفته است، چيست؟
ج: چون صدق رفته، بركت را هم برده است. (آ: ص 104)
× عدهاى خيلى مقيد به رعايت اغذيه مانند چاى كم رنگ خوردن و نظير اينها هستند. آيا در قدرت روح و انسانيت تأثير دارد؟
ج: با آمدن مرگ مقدّر، همه رعايتهاى جسمانى پايان مىپذيرد. عمدهاش رعايت اغذيه روحانى است كه پايان ندارد و تأثير آن هميشگى است. (آ: ص 65)
× كسى جايى امام جماعت مىشود و اهل آن جا او را دعوت براى اطعام مىكنند و نوعاً افراد حساب و كتابى با حق ندارند (خمس نمىدهند)، اصلاً نرود يا به خاطر جذب و ترويج دين دعوت را بپذيرد؟
ج: به دعوت مؤمنين برود. (آ: ص 104)
ارتداد
× ارتداد اهل سلوك آثارى هم دارد؟
ج: ارتداد براى كسى است كه اين راه را رفته و بعد برگشته است «آمَنُوا ثُمَّ ارتَدُّوا». چنين اشخاصى چوب (الهى) مىخورند و حدى (در معنا) همانند شمشير دارند. (آ: ص 66 و 67)
استغفار
× آنهايى كه گذشته خوبى نداشتند و حال مىخواهند خوب شوند، چه كار كنند؟
ج: استغفار و ذكر يونسيه بگويند و عزم بر عدم عود به كارها و صفات ناپسند گذشته كنند. (آ: ص 73)
× عدد استغفار براى مبتدين راه عرفان چه عدد است؟
ج: هزار و يك مرتبه. (آ: ص 71)
× در ايام تعطيلات تابستان حوزه چه ذكرى بگوئيم؟
ج: استغفار 30000 مرتبه (هر روز) به اندازه وقت، مثلاً روزى 3000 مرتبه كه براى اداء قرض هم خوبست. (ر: ص 137)
الهام
× «خدايا چه خوش است خاطرهاى الهام در يادآورى تو». در واقع «الهام» نوعى اعلام است كه بر دل عارف مىآيد، گاهى به توجه و گاهى بىاكتساب و توجه، در واقع وارد غيبى است كه بر قلب مىنشيند.
الهام اگر رحمانى باشد فيضى از حق بر دل سالك الى اللّه است، و اگر شيطانى باشد از القائات شيطان و وساوس است و جنبه نفسانى دارد. تفريق ميان اين دو براى مجتهدين از سالكين كمى مشكل و براى عموم مشكلتر است. استاد حاذق است كه در تبيين نوع الهام مىتواند سالك را متوجه كند و او را اگر شيطانى و نفسانى باشد نجات بدهد.
براى نمونه چند مورد از الهامات حضرت استاد را نقل مىكنيم.
اول: در زمان تدريس در نجف اشرف، يكى از شاگردان ايشان در اثر كمبود وقت با حالت جنب و غسل نكرده به درس استاد (در مسجد تركها اما پشت در) شركت مىكند، استاد فوراً نهيب مىزند به او متذكر مىشود كه با حالت جنابت نبايد انسان در درس شركت كند و او سريع بلند مىشود و مىرود.
دوم: قريب پانزده سال قبل استاد مريض مىشوند و خانوادهاش ايشان را در تهران به بيمارستان مىبرند. دكترى به نام... مىگويد شما نبايد سيگار بكشيد. ايشان مىفرمايد: حكم نيست، دكتر مىگويد: اگر فلان مرجع بگويد، استاد چون مجتهد بودند و تقليد نمىكردند، مىگويند: حكم نيست، مگر ولى امرم (امام زمانعليه السلام) بفرمايند. مىگويد: اگر ولى امرت بگويد؟ مىفرمايد: اگر لبخند بزند كه مشكلى نيست و اگر با عصبانيت و تندى به من نگاه كند انا للّه و انا اليه راجعون.
براى روز ديگر، دكتر ايشان را ويزيت مىكند باز مطالبى ديگر مىگويد: از جمله شما آخوندها فقط مسائل حيض و نفاس و مانند اينها را مىدانيد؟!
استاد فرمودند: به غيرتم برخورد كرد و به الهام گفتم: چرا به اين دختر پرستار خيلى علاقه داريد لكن ايشان حاضر به تمكين نمىشود، دكتر رنگش پريد، سكوت كرد و ديگر چيزى نگفت!
سوم: يكى از تلامذه مىگويد: يك روز صبح تنها در منزل مسكونى قم در حضورش بودم، سكوت حكم فرما بود. بعد از مدتى استاد رو به من كرد و گفت: الآن مادرت را غم عالم فرا گرفته است، گفتم: مادر من؟
فرمود: آرى، با اين كه مادرم در شهرستان زندگى مىكرد، بسيار تعجب كردم. بعد از مدتى به شهر خود رفتم و آن گفته استاد را فراموش كردم. با مادرم گفتگو مىكرديم وسط حرفها قضيهاى دردناك را نقل كرد و گفت در آن روز انگار غم عالم مرا گرفته بود، سريع به ياد حرف استادم افتادم و به آن تاريخ كاملاً مطابقت داشت، فهميدم استاد به الهام درست فرمودند.
چهارم: گفتند در تهران كسى بعضى روحيات استاد را نديده گفته بود و وقتى به ملاقات آمده بود، استاد فرمود: اولاً شما مسلمان نيستى، ثانياً در كارى به شوهرت خيانت كردى، تا اين را فرمود رنگ از صورتش پريد. (ر: ص 55 الى57)
× الهام جايش در كجاست؟
ج: جاى ظهور الهام قلب و صدر است. (آ: ص 68)
× گاهى شما با تسبيح استخاره مىگيريد و با آيه جواب مىدهيد، اين چه نوع استخاره است؟
ج: به نحو الهام بود و مكرراً اين نوع برايم پيش مىآيد و وقتى حال و ذوقش باشد جواب حتمى و به هدف مىخورد. (آ: ص 98)
انتساب
مخالف عرفان
× سالهاى پيش بعضى اهل دانش مشهور و معروف در نجف وفات كردند. شرح احوال اينها را نوشتند؛ و در شرح احوال يكى از آنان متذكر شدند كه آن عالم شاگرد عرفانى مرحوم سيد على آقا قاضى بودند.!!
وقتى اين مطلب را به جناب استاد رساندند، فرمودند: ايشان با مسلك عرفان مخالف بودند؛ خودم با او صحبت كردم؛ او تكيه بر شريعت صرف داشت، حتى بعضى را از سلوك به حوزه عرفان نهى مىكرد.!! (صح: ص 142)
امام زمان
× استاد مىفرمودند: امام زمانعليه السلام پاك و طاهر است، بايد پاك شويد، طاهر شويد، تا با او سنخيت پيدا شود.
تا انسانها آماده پذيرش حضرت نشده باشند تا حضرت در دل آنها ظهور نكرده باشد و قرين دل آنها نشده باشد ظهور خارجى براى انسان چيزى را عوض نخواهد كرد و پيدا كردن اين آمادگى همان انتظار فرجى است كه افضل شمرده مىشود.
توسل كنيد به خود امام زمانعليه السلام، خدا را به حق امام زمانعليه السلام قسم دهيد. (مى: ص 119 و 120)
احتياط در گذشتگان
× ايشان نه تنها خود در اين مورد (ادعاى رؤيت امام زمانعليه السلام) ادعايى نداشتند بلكه به ندرت هم پيش مىآمد كه قضيه تشرف فردى را تأييد كنند حتى در مورد گذشتگان هم خيلى با احتياط صحبت مىكردند.
ما چند بار خود شاهد بوديم در مورد كسانى كه مىآمدند و ادعاى رؤيت مىكردند ايشان ابتدا تأملى مىكردند و بعد مىفرمودند: اين مسائل را جدى نگيريد. (مى: ص 84)
ملاقات با امام زمانعليه السلام
× ايشان با اين موضوع كه شخصى حضرت را ببيند و ادعا كند مخالف بودند. از خود ايشان نيز كسى يك كلمه در اين مورد نشنيد، چرا كه عقيدهشان اين بود كه امام زمانعليه السلام سرّ خداست و ملاقات آن بزرگوار هم باز سرّ خداست و اگر كسى مدعى اين قضيه بشود اين معناى سرّ بودن از بين خواهد رفت. (مى: ص 59 و 60)
داعيهاى نداشتند
× درباره افرادى كه ادعاى رؤيت امام زمان را مىكردند و افرادى را دور خود جمع مىنمودند سؤال شد، فرمودند: اين طور مسائل (با اين سر و صدا) در عراق نبود، همه اينها دكان است.
وقتى سؤال شد شما امام زمان را ديدهايد؛ با اين كه حال و خصوصيت صورت حضرت و بعضى جزئيات ديگر را گاهى بيان مىداشت در جواب سؤال مىگفت: خير.
گر چه شواهد و فتوحات در اين باره گواهى مىدادند؛ ولى هيچ داعيه گفتن براى اين مطلب كه امام زمان را ديدهام نداشت.!! (صح: ص 177 و 176)
یا اباصالح المهدی
× فقط چيزى كه در خاطرم مانده، اين است كه حضرت ولى عصرعليه السلام را زياد صدا مىكردند با عباراتى مثل «يا ابا صالح المهدى» اما جلسهاى باشد و ذكرى، اين طورى نبود. (مى: ص 25)
انتظار فرج
× ايشان مىفرمودند: طبق آن چه كه در روايات است افضل اعمال انتظار فرج است و روى مسأله فرج (امام زمانعليه السلام) خيلى تأكيد مىكردند و مىفرمودند: شيعه واقعى كسى است كه هميشه در انتظار اين فرج و گشايش باشد و عبادت واقعى همين است. (مى: ص 86)
سرّ الهى
× تشرف خدمت امام زمان را سرّ الهى مىدانسته و عقيده داشتند بسيار مواردى كه از تشرفات ذكر مىشود تشرف نيست. (مى: ص 63)
ادعای رویت
× سبك ايشان سبك خاصى بود، سكوت مطلق! حتى يك كلمه كسى از ايشان چنين صحبتهايى (ادعاى رؤيت امام زمانعليه السلام) نشنيده است. (مى: ص 59)
توسل به امام زمانعليه السلام
× پس از آمدن مرحوم آية اللّه كشميرى به ايران، مرحوم علامه طباطبايى به ديدن ايشان رفت و اين نكته را به عنوان هديه به ايشان بيان كرد: هر گاه به مشكلى برخورديد، به پشت بام رفته، دو ركعت نماز خوانده و به امام زمانعليه السلام هديه نماييد.
پس از نماز، رو به قبله، تلاش كنيد خود را از افكار و پراكندگى و تشتت خالى كنيد. در آن هنگام هر چه به ذهنتان رسيد، اشاره و الهام و تلقينى است از حضرت ولى عصرعليه السلام براى رفع مشكل. (مى: ص 121 و 122)
جدى نگيريد
× ايشان ما را پرهيز مىدادند و مىفرمودند: اگر شنيديد مثلاً فلان آقا ادعاى رؤيت يا تشرف به خدمت حضرت را كرد، جدى نگيريد و اين مسائل را به اهلش بسپاريد، چرا كه فقط اهل فن مىدانند كه ادعاى يك نفر با موازين شرع مطابقت دارد يا نه. (مى: ص 84 و 85)
تشرف ندارى
× آيت اللّه كشميرى مىفرمودند: ما با يكى از آقايان در نجف، هم صحبت بوديم و مجالست داشتيم. بعد از مدتى شنيدم كه عدهاى از جوانان پاك دل در شب جمعه (يا شبهاى شنبه) خدمت آن آقا مىروند و از او در مورد حضرت ولى عصرعليه السلام سؤال مىكنند و ايشان هم پاسخ مىدهد.
گفتم: ايشان عالم درس خواندهاى هستند و به سؤالات پاسخ مىدهند، تا اين مرحله اشكالى ندارد، ولى اگر از اين مرحله فراتر رود و آن هايى كه به مجلس او مىروند به اين باور برسند كه او خدمت حضرت تشرف دارد آن وقت خطرناك مىشود.
يك روز من به منزل آن آقا رفتم و ديدم هفت يا هشت نفر از جوانان نشستهاند و مرتب گريه مىكنند بعد از اين كه مجلس تمام شد، از او پرسيدم: تو به اين جوانان گفتهاى كه تشرف ندارى؟ گفت: نه. گفتم: چرا اجازه مىدهى كه اين جوانان سرگردان باشند؟ آنان فكر مىكنند حرفهايت وحى مُنزل است و اين مسائل را از محضر حضرت پرسيدهاى يا از جانب حضرت افاضه شده است بعد گفتم: اين بساط را جمع كن. (مى: ص 85)
× ملاقات با امام زمانعليه السلام آيا ممكن است و اين قدر كه ادعاى رؤيت مىكنند، علت چيست؟
ج: ملاقات با امامعليه السلام ممكن است، لكن نوعاً خواب يا مكاشفه است و عدهاى براى باز كردن دكان دنيوى و مريد جمع كردن، نسبت رؤيت به امامعليه السلام مىدهند و افرادى مانند سيد بن طاووس كه شخصى ممتاز بوده خود امامعليه السلام را مىديده است. (آ: ص 78)
× آيا امام زمانعليه السلام زن و فرزند دارد و آنان هم همانند ديگران مىميرند؟
ج: آرى زن و فرزند دارد و آنها هم وفات دارند. (آ: ص 79)
× براى تشرف و زيارت حضرت بقية الله خواندن كدام دعا بهتر است؟
ج: انسان هر روز ساعتى با خواندن زيارت آل ياسين كه در مفاتيح الجنان آمده است به اضافه 110 مرتبه «المستغاث بك يابن الحسن» به شرط آن كه شرايط لازم را هم داشته باشد، براى تشرف خوب است. (آ: ص 79)
× در نماز امام زمان كه صد مرتبه اياك نعبد و اياك نستعين مىگوئيم، شيطان وسوسه مىكند كه اين انحصار در عبادت او و استعانت و يارى از او دروغ است. فرمود: استعاذه كنيد به خدا از شيطان رجيم. (صح: ص 185)
× خيلىها مىگويند عصر جمعه و شب شنبه غمگين است؟
ج: چون روز جمعه روز امام زمانعليه السلام است و اعمال شيعيان را مىنگرد، محزون مىشود. او مصدر است پس مشتقات او هم به حزن او محزون مىشوند. (ر: ص 137)
× دستورى براى قرب به امام زمان و نزديك شدن به آن حضرت بفرمائيد؟
ج: خلوت با حضرت. روزى يك ساعت با حضرت خلوت كند. متوجه حضرت بشود، زيارت سلام على آل ياسين را بخواند بعد زياد بگويد: يا صاحب الزمان اغثنى، يا صاحب الزمان ادركنى، المستعان بك يابن الحسن، زياد بگويد توسل بكند به ايشان، يك خرده يك خرده رفاقت پيدا مىشود. (مژ: ص 98)
× در زمان غيبت كبرى امكان تشرف براى شيعيان هست؟
ج: بله. اگر پاك شوند، طاهر شوند. امام زمانعليه السلام طاهر است، طاهر بشوند.
× سنخيت پيدا كنند؟
ج: سنخيت پيدا كنند.
× عمل خاصى براى تشرف سراغ داريد؟
ج: همين«سلام على آل ياسين». توسل در هر زمان.
توضيح: مصاحبه به اين جا كه رسيد، فرمود: كمرم زياد درد مىكند، يك مقدار ديگر تمام مىشود!! (مژ: ص 102)
× براى فرج امام زمانعليه السلام، خلق اللّه بايد يك كارى بكنند، بالاخره خواسته شده از مردم چه كار كنند كه اين امر زودتر اتفاق بيفتد؟
ج: توسل به امام زمان.
× عجيب.
ج: خدا را قسم بدهند به حق امام زمانعليه السلام. (مژ: ص 98)
× چه كار كنيم به حضرت بقية الله نزديك شويم؟
ج: روزى يك ساعت با حضرت خلوت كنيد، در جاى خلوت زيارت سلام على آل ياسين بخوانيد، المستغاث بك يابن الحسن و المستعان بك يابن الحسن به عدد زياد بگوئيد. يا صاحب الزمان ادركنى يا صاحب الزمان اغثنى بگوئيد. توسل به او پيدا كنيد تا رفاقت با حضرت زياد شود. (صح: ص 206)
× چه موقع انسان مىتواند خدمت امام زمان برسد؟
ج: هر وقت متقى شديد زمينه خدمت امام زمان رسيدن فراهم است. (صح: ص 192)
امام خمينى
آشنايى با امام راحل
× استاد با آيت اللّه سيد مصطفى خمينى در نجف دوست و رفيق بودند و ايشان را شخصى فاضل و دور از تعينات ظاهرى مىدانست. استاد فرمودند: يك وقت آقا مصطفى به ابوىشان آيت اللّه خمينىقدس سره عرض كرد: آقا سيد عبدالكريم كشميرى از چيزهايى پنهانى خبر مىدهد. ايشان به آقا مصطفى فرمودند: بگوئيد من در ايران خوابى ديدهام و به كسى هم نگفتم، بگويد آن خواب چه بود؟
آقا مصطفى مطلب را به من رسانيد من با اورادى چند، آن خواب برايم واضح شد و گفتم: به والد بگوئيد در ايران خواب ديده، در نجف از دنيا رفته و دفنش كردند. لكن سنگى، پهلوى او را آزار مىدهد. اميرالمؤمنينعليه السلام آمدند و فرمودند: حالت چه طور است؟ ايشان عرض كردند: حالم خوب است، لكن اين سنگ مرا اذيت مىكند. و اميرالمؤمنينعليه السلام آن سنگ را از كنارش دور كردند.
چون جواب را رساندند، تصديق كردند. آقا مصطفى از من پرسيد: آيا پدرم در نجف وفات مىكند؟ گفتم: نه، در ايران از دنيا مىرود.
× وقتى امام راحل به ايران آمدند، يك بار پيغام دادند كه ايشان به نزدش بيايد و استاد رفتند (و آن هم داستانى دارد).
× يك بار هم مسئولى از اهل علم را در قم فرستادند تا از احوال استاد بپرسند. مدتى قبل از كودتاى نوژه همدان، استاد صبحى در مكاشفه ديدند كه ايران را دارد آتش فرا مىگيرد و دودش نزديك است به خانهاش بيايد. به وسيله مرحوم حجة الاسلام سيد كمال موسوى شيرازى براى امام راحل پيغام فرستادند تا اقدامات لازم را انجام دهند. امام هم اقدام كردند و آن كودتا در نطفه خاموش شد؛ بعد هم به وسيله پيغامى از استاد تشكر كردند.
× مرحوم حجة الاسلام سيد احمد خمينى چند ماه قبل از وفات به منزل استاد آمدند و بعضى تلامذه هم بودند، دستورالعملى خواستند و استاد تفضّل نمودند و چيزى فرمودند. بعدها منتشر شد كه حضرت آقاى كشميرى وفات ايشان را متذكر شدند. حقير اين مطلب را از استاد پرسيدم، فرمودند: به او گفتم، اجل نزديك است، اين فهمى بود كه به دلم آمد و به او گفتم». (آ: ص 45)
× ايشان امام را دوست داشتند و مىگفتند: امام عظيم است و اين لفظ را در موردش به كار مىبردند انسان عظيم او را ثابت و مستقيم مىدانست و مىفرمود: نظير ندارد. (مى: ص 25)
× جناب استاد در نجف اشرف با آيت اللّه سيد مصطفى خمينى «ره» دوست و رفيق بودند، و ايشان را شخصى فاضل و دور از تعيّنات ظاهرى مىدانستند. گاهى با ايشان به مهمانىها و گاهى به مسجد كوفه و... مىرفتند.
رابطه ايشان با استاد به گونهاى بود كه روزى استاد بر اثر كثرت جوع و ذكر توحيدى كه به تعداد هفتاد هزار است مشغول بودند، از حال مىروند. حاج آقا مصطفى ايشان را به منزل مىبرد و غذائى تدارك مىبيند و قدرى ايشان را تقويت مىكند تا به حال عادى باز مىگردند.
× كثرت ارتباط، سبب شد تا حاج آقا مصطفى نزد پدر از مرحوم آقاى كشميرى تعريف مىكنند و جملهاى مىگويد كه ايشان از چيزهاى پنهانى خبر مىدهد.
امام مىفرمايد: من خوابى ديدهام و به كسى هم نگفتهام، بگويد خوابم چه بوده است، استاد در جواب حاج آقا مصطفى فرمودند:
پدر شما در قم خواب ديده كه در نجف وفات يافته و دفن گرديده، لكن سنگى پهلوى او را آزار مىدهد، آقا اميرالمؤمنينعليه السلام مىآيند و از ايشان سؤال مىكنند حالت چطور است؟ ايشان عرض مىكند: حالم خوب است لكن اين سنگ پهلوى مرا اذيت مىكند. اميرالمؤمنينعليه السلام آن سنگ را از كنارش دور مىكنند.
چون حاج آقا مصطفى جواب را به والدشان مىرسانند، ايشان تصديق مىكنند. و آشنايى و ارتباط از آن به بعد شروع شد. بعداً حاج آقا مصطفى از استاد سؤال مىكند: آيا پدرم در نجف وفات مىكند؟ مىفرمايد: نه در ايران وفات مىكند. ولى شما بهرهاى از ايران نداريد.
× استاد مىفرمود: آيتاللّه خمينىقدس سره مردى مستقيم و بىنظير بود و در مجالسى مانند مجلس فواتح كه بعضى بزرگان حزب بعث مىآمدند، هيچ اعتنايى نمىكرد.
× وقتى در حرم سيدالشهدا از آيتاللّه خمينى سؤال كردم: «فما أحلى اسماءكم؛ چقدر شيرين است نامهاى شما» كه در زيارت جامعه كبيره آمده به چه اعتبار و معنى است؟ فرمود: به خاطر اين كه آنان فانى در خدايند اسماء آنان شيرين است.
ايشان را در كربلا ملاقات كردم و به او گفتم: من به اين امام حسينبنعلىعليه السلام به شما علاقهمند هستم.
وقتى به ايران آمدم آيتاللّه خمينى مرا به ملاقات دعوت كردند و من هم روزى خدمتشان رسيدم.
صحبتهايى داشتيم و به من فرمودند: اگر خواستهاى داريد بگوئيد، استاد در جواب مطلبى را به عرض رساندند كه آن هم داستانى دارد.
× امام وقتى ديگر كسى را به قم فرستادند تا از حال ايشان تفقّد كنند. امام براى خريد خانه استاد در خيابان دور شهر قم، مبلغى را مرحمت كردند. استاد قبل از توطئه كودتاى نوژه، پيغامى به امام دادند و ايشان هم به وسيله شخصى از استاد تشكر كردند. (ر: ص 121 و 120)
× بعد از اينكه فرردين سال 1359 به ايرن آمديد، امام خمينىقدس سره چه سؤالى از شما كردند؟ گفتند: ايران را چطور ديديد؟ گفتم: تاريك است.
× درباره منزل مسكونى چه فرمودند؟ گفتند: از خريد خانه مضايقه نكن، برايمان همين خانه (خيابان دورشهر خيابان صدوق قم) را خريدند.
× امام خمينى را چطور ديديد؟ شخص بزرگى بود، نظير نداشت. اراده عجيبى داشت. مستقيم دركار بود. ثبات داشت، كأنّه مىديد، از آرامش برخوردار بود.
× در كربلا شما ايشان را ديديد و گفتيد: شما را دوست دارم؛ ايشان هم چيزى به شما گفتند، آيا يادتان هست؟ نه.
با امام خمينى رفيق بوديد؟ بله، ارادت داشتم.
ايشان در نجف به شما گفتند: در نجف دفن مىشود؟ بله، من در جواب گفتم: به ايران مىروى و در آنجا دفن مىشوى. (صح: ص 207)
× با مرحوم امام (خمينى) هم كه آشنايى داشتيد در نجف؟
ج: بله. به من عقيده داشت. خيلى، علاقه داشت. يك روز دنبالم فرستاد. رفتم پيشش. مىپرسيد: اوضاع چهطور مىشود؟ اوضاع ما چهطور مىشود؟ خواب ديده بود كه در نجف مُرده و دفنش كردند. گفتم: نه! شما در ايران فوت مىكنيد و در ايران دفن مىشويد.
× اين جريان مربوط به نجف است؟
ج: بله مربوط به نجف است. (مژ: ص 96)
× جناب استاد در نجف اشرف به حكومت بعثىها بىاعتنا بود و سبب هجرت ايشان از عراق به ايران بخاطر بدگوئى درباره صدام شد.
× روزى صحبت از امام خمينى قدس سره شد فرمودند: در بعضى مجالس مانند مجالس فواتح، روساى بعث كه مىآمدند همه به يك نوعى به ايشان نگاه مىكردند، اما ايشان با اراده مستحكم هيچ توجهى به آنان نمىكردند. (صح: ص 163 و 164)
× رابطه شما با امام خمينى چطور بود؟
ج: فرمودند: علاقه زيادى به من داشت. (صح: ص 191)
× آقا مصطفى خمينى شاگرد شما بود؟
ج: آقا مصطفى رفيق من بود. (صح: ص 191)
× آقا مصطفى خمينىقدس سره به شما درباره رفتن به ايران چه گفت؟ ايشان از من سؤال كرد: آيا در آينده حكومت ايران هستم؟ گفتم: نه، آنجا نيستى. (صح: ص 207)
× اگر نظرتان باشد يكبار فرموديد: كربلا ايشان را در صحن ديدم. دست گذاشتم روى شانه ايشان، گفتم به اين حسينعليه السلام من دوستتان دارم؟
ج: گفتم، به اين حسين! دوستت دارم. (مژ: ص 103)